دنیای عجیبی شده بین من و دلدار 

از دستِ من ِ دلشده ، دلخور شده انگار 

بدجور گرفته دلش از تلخی حرفام 

رند است و به ظاهر ، همه را می کند انکار 


از او که : « مهم نیست»  « ولش کن » « بروبابا» 

از من که : « ببخشید» و « غلط کردم» و اصرار


صدبار تعهد به خودم دادم و هر بار 

تصمیم گرفتم که مبادا بشه تکرار 


اما چه کنم ؟ دست خودم نیست، دوباره 

بدقول شدم ، عهد شکستم ، صدو یک بار


گاهی به سرم می زنه لجبازی سهوی 

با رو زدن عمد به یک روزه ی شک دار 


تا دور بشیم از تنش و کل کل و دعوا 

من رو به غزل آورم ، او روی به سیگار .....


لحن تو که سنگین شد و لبخند تو کم شد 

دل، سخت فرو ریخت ، چو ویرانه ی بم شد

این کوه غروری که نلرزاند زمانه 

قربان نگاهت! که به یک اخم تو خم شد