سریالِ "کیمیا" منو یادِ رمان های ایرانی میندازه که یه زمانی میخوندم. پسرِ یه فامیل یا آشنا از اونطرف میاد و عاشق دختره قصه میشه و از قضا یکی دیگه ام عاشق دختره ست و ماجراها. دیشب یه صحنه ی خیلی باحال بود: آرش(پوریا پورسرخ) وقتی کیمیا(مهراوه شریفی نیا) سوار قطار میشد یواشکی به دور از چشم مامانا یه نامه از جیبش درآورد و داد به کیمیا. نگاه های کیمیا و حرکاتِ آرش توی اون لحظات خیلیییییییی زیبا بود چقدر دوست داشتنی بود. نمیدونم ماجرای کیمیا و آرش چی میشه ولی دوس دارم اون صحنه رو به خاطر اون نامه و نگاه های کیمیا و رفتارهای آرش بارها و بارها و بارها بببینم. مهراوه شریفی نیا مهر ماه توی وبلاگش قبل از اینکه فیلم پخش شه نوشته بود من با همه ی قلبم به "کیمیا" جون دادم.

.

آرش توی نامه به کیمیا نوشته بود نامه نوشتم چون میتونی بارها بخونی (چقدر موذی :دی اینطوری دختره بارها حرفاشو میخونه و بیشتر بهش فکر میکنه)

.

از شیرین کاری هام:

ماکارونی درست کردم خیر سرم زنگ زدم داییم که ماکارونی دوست داره پاشو بیا اینجا. ماکارونیم سوخت چون شعله رو یادم رفته بود تنظیم کنم :| و به بدترین شکل ممکن دراومد. اونقد زحمت کشیده بودم :(