شب بود هواى سرد استخونامو از خواب بیدار کرده بود

خیابونا تاریک بود و اسمون با نور قرمزش همه جارو زنده نگه داشته بود
ناامیدى مثل پتو دوره مغزم پیچیده شده بود


شهری که تورا دیدم

من تنها بودم تو این شهر شهرى بى روح بى احساس هر روز صبح که چشمم به چشم این خراب شده میافتاد
از خودم و زندگیم متنفر میشدم باید میرفتم همین روزها 
اما تو همون شب تو همون شهر فرشته اى نفس میکشه که منو بدجور عاشق این کوچه ها کرد
وقتى که تو رو دیدم این شهر و ادماش رنگ تازه اى گرفت انگار زندگى جریان پیدا کرد با یک نگاه تو 
تمام ارزویم بیدار شدن و دیدن تو در همون کوچه با موهاى رنگ شده ات که با باد در رفت و امد است
تمام امیدم براى موندن تو هستى  نکنه به سرت بزنه کوچ کنى نکنه دلت این شهر رو نخواد 
تو من رو نجات دادى و روحم رو عاشق کردى دوباره عاشق همون فرشتگیه همیشگى 
این روح خسته تر از این حرفاس که اگر امیدش نباشه بتونه نفس بکشه
پس امید من دو این شهر بمون که من با تو این شهر رو دیدم اى دیدنى ترینم...



همین حالا عضو شوید و بهترین ترفندهای زیباتر شدن را بیاموزید

کلیک