۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داماد سرخانه» ثبت شده است

سراغ من میای وقتی که رفتم

سراغ من میای وقتی که رفتم

یه جای دوری کز کردم روتختم

سراغ من میای اما چقد دیر

یه عمر دلگیرم ازتو خیلی دلگیر

میای روزارو برگردونی ازنو

یادم بندازی باز تنهاییامو

خبردادی میام پیشت به زودی

نیا پیشم بمون هرجا که بودی

ادامه مطلب...
۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۴:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
-- پونه

خدای من باور نمی کنم

خدای من باور نمی کنم یک نفر بتونه این همه دلسنگ باشه من که گفتم خیلی راحت کوتاه می شم این رفتار برای چی از اون یاد گرفتی خوبه درود 

سلام   همان درود است نه یا درود همان سلام است امشب میام می بینمت ولی حیف که نمی تونم با هات صحبت کنم من حرف هامو اینجا بهت می زنم وتو هم اینجا حرف هامو ببین ویا دت باشه بدون اجازه من حق نداشتی حتی از درب خونه بیرون بیای وتو به راحتی هر کاری خواستی کردی حتی حرمت منو شکستی

من رفتم واربعین روزی بود که شما گفتی فرقی نداره که هر اتفاقی بینمون پیش بیاد باید با هم شل زرد درست کنیم

عکس دخترمو دیدی دختر خودمها قشنگه باور نمی کنی فکر کردی سن شما کم ومن پیرم فکر کردی زودی می میرم اما نه این فکر ها را نکردی تو برام دعا کردی من هم برات دعا می کنم (                          )

خیلی ممنون که سلام نمی کنی ممنون که از این واژه درود استفاده می کنی زیرا جواب سلام واجب وممنون که نمی گذاری نام بهار از تو واتس اپ بر پایین  خوش باشی  خانم دکتر

۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

فلسفه آفرینش

عکس جدید

ادامه مطلب...
۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
-- پونه

دلنوشته های عاشقانه غمگین

      باید جانِ مردمِ شهری را بگیرم.

   سرب داغ میریزند توی قلبم؛ آنجا سرد و سنگین میشود و بلور میکند. هی سنگین تر و تر و تر....

   و من نمیدانم با انبوهی از عواطف چه کار کنم!

   وقتِ التهاب های شبانه، چنان سربِ مذاب در دهلیز هام روان میشود که از موهبت ناظق بودن توبه میکنم. دم نمیزنم.

   وقتی شهر پر از عشق های سرگردان است.

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

داماد سرخانه


یک بار هم رفته بودم محل کار پدرم. یک حمالی، دقیقا یک حمالی که داشت وسایل را جا به جا میکرد، نگاهی به من انداخت و رفت داخل انبار. سی ثانیه بعد دو نفر آمدند بیرون و نگاهی انداختند و رفتند. یک دقیقه بعد جماعتی آمدند بیرون و همه زوم کردند روی من! من هم داشتم این طرف و آن طرف را نگاه میکردم که ببینم به چه چیزی لبخند میزنند و شاید با من نباشند و زیر لب زمزمه میکردم که به عمه ی تان بخندید که یکی شان بالاخره به صدا دارد و گفت آشیخ تویی؟!

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه