از حجم نفرتت کم نمی شم هی،من همون آدم همی شم
من همون عاشق بی قرارتم تو لحظه های سخت در کنارتم
من شب و روز در اختیارتم تو حس می کنی به فکر آزارتم
من تب کردم ازبی هم نفسی شدم مولای درحبس شمسی
تو هر لحظه به دنبال بهانه منم سمتت همیشه عاشقانه
تو در وهم خیالات شبانه در یه لحظه برات می شم بیگانه
تو چشات از عشق نیست نشونه همین تردید منو سمتت می کشونه
تو که صد بار منوطرد می کنی به احساس خودت بد می کنی
تو که ازعاشقی درد می کشی چرا رو اسمم خط نفرت می کشی
کجای زندگیت بودی که گم کردی دستامو با احساس پر از خشمت
در اون روزای سخت بی تابی که درد بود همدم جسمت
کجای زندگیت بودی که من را نمی دیدی
جهان از چشم من افتاد وقتی پرسیدی تو کیستی
من همون آدم همی شم که هر روزبیشتر عاشقت می شم
خاطره هاتو رج به رج می کشم سالهایی که گذشت نمیشه فراموشم
من همونم که درداتو میگیرم روی دوشم نفس نمی کشم تا برگردی به آغوشم