دست خالی ندیده ام برود، سائلی از مقامِ حضرتِ عشق
معنی ِ تازه ای گرفته به خود ، "بخشش" از جودِ تامِ حضرتِ عشق
نسبش حیدری و دشمن کُش، لقبش فاتح جمل، اما
مصلحت بود در نیاید هیچ، تیغه ای از نیامِ حضرتِ عشق
روزگاری غریبییب در کوچه، روزگاری غریییب در خانه
تلخ شد بعد ماجرای فدک، نوش دنیا به کام حضرت عشق
خونِ ذل خورد و خون-جگر جان داد ، ارث مادر از این مشخص تر ؟
بی حرم بودنش چنان زهرا ، گوشه ای از مرام ِ حضرت ِ عشق
هر سحرگااه رو به قبله به اشک : " السلام ای کریم آلُ الله "
دلخوشم تا غروووب می شنوم ، یک " علیکِ السلام" ِ حضرت عشق
هرکجا تنگ شد به من عرصه، گره در کار من اگر افتاد
چشم امّید برده ام سوی ، دستگیریِ عامِ حضرت عشق
رسم داریییم هر که بابا شد ، بچه اش را سپرده دست کسی
پدرم بیمه کرده بوده مرا ، از تولد به نام حضرت عشق
ذکر " یا مجتبی " نمی افتد از دهان اهالی خانه
من خودم خاک پای زهرا و پسرم هم غلام حضرت عشق