این جا تمام قلب ها از عشق لبریز است 
این جا سکوت هر نفر از آه، سر ریز است 


زیر قدم ها در خیابان زندگی جاریست 
بر سنگفرش کوچه ها، هر جا که دهلیز است


اینجا محبت حکم میراند، تنفر نیست
زخمی نمی کارد زبان، گر نرم و گر تیز است


پیراهن دیوارها در شهر مان یاس است
محبوبه و شب بو کنار هم دل انگیز است 


باشد تمام نامه ها با پاسخی همراه
کمتر کسی اینجا شبیه خسرو پرویز است 


در این حوالی، مردمان، اندوه و غم ها را 
با هم تحمل می کنند، هر چند ناچیز است 


اینجا چراغانیست، کل شهر مهمانیست 
در گردش دوران گمانم باز پاییز است

نه من آنقدر مجنونم که فریادم به لب آید

و نه مانند فرهادم که شرمم از نسب آید 
تو را هم خواب میبینم و هم هنگام بیداری
ولی آنقدر مغرورم که دنیا را عجب آید