"در لابلای مصرع اشعار هر غزل
گم میشوم که قافیه پیدا کند مرا "

لبخند می زنم که بگویم خوشم ، ولی
فریاد میزند نگهم موج گریه را
 
من شکوه می کنم ، تو ولی بی خیال باش
بغضی فشرده راه گلو را از ابتدا
 
هرگز به ذهن ساده و خامم نمیرسید
تا قهقهرا فرو بروم توی ماجرا
 
زیر غم فراق تو طبعم ز دست رفت
نامت درون شعر جدیدم شده: شما !
 
دیگر ز هرچه آینه عمدا فراریم
لعنت به روح مرده و تصویر آشنا
 
فردا برای من که به دیروز دلخوشم
یعنی تباهی همه ی عاشقانه ها
 
با این که از گلایه پرم، جای حرف نیست
وقتی که نیست گوش شنیدن ، سخن چرا ؟؟؟
 
حالا که پاک گشته دلم از بهانه ها
این بار می کنم به صدای تو اقتدا ...