از وصفِ تو درمانده قلم، حرف نداری !
کاین گونه شده رام تو این طبع فراری
هرکس که به تو نیم نگاهی نظر انداخت
نه صبر به جا مانده برایش نه قراری
بیهوده به دنبال نگاه تو دویدم
چون آدم جامانده به دنبال قطاری.....
خواهان تو بسیار و تو انگااار نه انگار
محبوب ترین سوژه ی هر صید و شکاری
در دیده ی من خووووبترین مرد زمینی
هر چند که در چشم همه ، مساله _داری !
یا کام بگیرم ز تو یا جان بِسِپارم
پرسود تر از این که شنیده ست قماری ؟
تو عاشق شعری و منم حرف دلم را
با شعر نوشتم که به خاطر بِسِپاری....
.