زمان یاری مولا ، دگر نزدیک شد مادر 

ولایت مانده بی حامی ، خطر نزدیک شد مادر 

چهل نامرد پشت هم ، لگد بر درب این خانه 

که کم شد فاصله، دیوار و در نزدیک شد مادر 


حسین نالید :« شش ماهه...» ، نفهمیدم چرا اما !

جهان آوردن محسن، مگر نزدیک شد مادر ؟ 


حسن طاقت نمی آرد، رها کن دست مولا را 

غلاف خنجر دشمن، اگر نزدیک شد مادر 


زنان شهر پیغمبر ، ز اهل کوفه هم بدتر!

برای یاری تو ، یک نفر نزدیک شد مادر ؟!


نماز آحر خود را نشسته خوانده ای دیشب 

گمانم وقت دیدار پدر نزدیک شد مادر 


شنیدم در دعای دیشبت « عَجِّل وَفاتی» را 

تو را جان علی بس کن! سحر نزدیک شد مادر 


نماز ظهر و عصرت را به پایان برده ای ، دیگر 

زمان لعن و نفرین بر عمر نزدیک شد مادر 


سپید یاس او نیلوفری گشته ، خودم دیدم!

بیا زینب ! به حال محتضر نزدیک شد مادر .....