به نقل از مجله فرهنگی خبری نفس های سرکش، و به گزارش عصر ایران:بعد از گذشت سه روز
هنوز هیچکس نمی داند چند نفر در فرو ریختن ساختمان پلاسکو مفقود شده اند.
تلویزیون آمار کُشته شدگان را منتشر می کند و بعد خودش خبرش را تکذیب می
کند و می اندازد گردن رسانه های مکتوب! شهردار آمار می دهد، سخنگوی آتش
نشانی تکذیب می کند.
مگر می شود در عصر موبایل و ماهواره بعد از سه روز ندانیم چند نفر مفقود شده اند؟
واقعاً سقوط یک ساختمان پانزده طبقه در پایتخت کشوری که ادعا می کنیم ابرقدرت خاورمیانه هستیم، برای مدیریت جهان برنامه داریم ، باید به یک بحران ملی تبدیل شود؟
ما مسؤولیت فروریختن پلاسکو را بر عهده می گیریم!
ساختمان پلاسکو به یک جاذبه گردشگری برای برخی از مسئولین تبدیل شده است. هر کدام می آیند چرخی می زنند، عکسی می گیرند و می روند. مهران غفوریان هم رفته، آزیتا حاجیان هم همینطور. مگر "کیمیا" زیر آوار گیر افتاده بود که او نیمه شب آنجا می رفت؟
درک می کنیم روحیه دادن به آتش نشان ها خوب است اما درست وسط دود و آتش؟ درست وقتی آنها باید تمام تمرکزشان روی این کار بگذارند که راهی برای خاموش کردن آتش و تونل زدن باز کنند؟ مثل این می ماند در گرماگرم دفاع از خرمشهر،جمشید هاشم پور می رفت با جهان آرا سلفی می گرفت! کسی عکسی از «روز یازده سپتامبر» دارد که وسط خاموش کردن آتش، آنجلینا جولی و تام هنکس رفته باشند کنار آتش نشان ها که داداچ داری اشتباه می زنی اون ور رو خاموش کن؟
اخبار منتشره از مفقودین و کشته شدگان هم عذاب آور است. عملاً هیچ آماری اعلام نمی شود. تائید و تکذیب هی پی در پی. خودتان را جای خانواده های چشم انتظار بگذارید.
می دانید با هر خبر قلبشان چطور مچاله می شود؟ اعلام می کنند چهار نفر کُشته شده اند بعد می گویند نه به یک نفر تقلیل یافت. بعد تکذیب می شود بعد... اینطور پیش برود بعید نیست تلویزیون اعلام کند نه تنها کُشته نداده ایم بلکه چند مورد زاد و ولد هم داشته ایم.
واقعاً یک بحران را اینطور مدیریت می کنند؟ حال مردم را نمی بینید؟ مثل شب انتخابات تا صبح همه بیدارند، همه چشم ها دنبال خبر اما کو خبری که آرام مان کند؟
هر روز دارم بیشتر می ترسم. ترس از این به هم ریختگی. آتش نشان ها دارند آتش را خاموش می کنند، دو نفر کت و شلواری دست توی جیب تماشا می کنند، مسئولین امداد گوشی به دست حرف می زنند، مردم عادی زُل زده اند، خبرنگارها اخبار ضد و نقیض منتشر می کنند و همه درون هم می لولند.
همه اینها برای سقوط یک ساختمان پانزده طبقه؟ آن هم وسط پایتخت با این همه امکانات. واقعاً اگر زلزله ای در تهران بیاید چه گلی سرمان بگیریم؟
اگر این ساختمان وقتی مملو از جمعیت بود فرو می ریخت چطور؟ بازار تهران را تصور کنید. مترو را ... نه! تصور نکنیم. ترسش برای ایست قلبی کفایت می کند.
ممکن است بعضی ها بگویندحرف زدن راحت است! نشسته اید توی خانه هایتان و تز می دهید! بله! برای اینکه کار من، شغل من و حرفه من آتش نشانی و مدیریت بحران نیست. آنجا باشم جز مزاحمت برای دیگران کاری نمی کنم. همانطور که وقتی مسابقه فوتبال برگزار می شود کسی از آتش نشان ها انتظار ندارد بیایند وسط بازی و گل بزنند برای تیم ملی ایران.
کسان دیگری برای این کار آموزش دیده اند، دوره دیده اند، تجهیز شده اند، حقوق می گیرند و وظیفه دارند این کار را انجام بدهند اما این طور؟ به این شکل؟ باور کنید این سبک مدیریت بحران و خبررسانی باعث ناامیدی و تلاطم جامعه شده است.
یک نکته بی اهمیت: بعضی از مقامات مدام اعلام می کنند چهارده بار تذکر دادیم و کسبه گوش نکردند. واقعاً اگر در این ساختمان مهمانی برپا می شد و آواز و طربی بر پا، چهارده بار تذکر می دادید؟ گوش نمی کردند صبر می کردید یا صاعقه وار پلمب می شد؟
آقایان وسط این کباب انسان، شوخی نکنید. حوصله نداریم به خدا. می دانید در این سه روز چقدر پیر شدیم؟ چقدر قلب مان مچاله شد؟ بغض کردیم؟ گریه کردیم؟ قرص خوردیم؟
پلاسکو از شرم مدیریت شما فرو ریخت اما شما بیندازید گردن ما. ما مسؤولیت فرو ریختن این ساختمان و بحران های بعدی را بر عهده می گیریم.
برای شرکت در مسابقه چالش بزرگ
اهداء جوایز نقدی به سه نفر برتر