من با تو هرگز
سلام ای بی وفا ، ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
من با تو هرگز
سلام ای بی وفا ، ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
همه آدم ها چیزهایی دارند که به داشتنشون خو گرفتند - بعضی چیزها رو هم ندارند - همین چیزهایی که ندارند گاهی براشون می شه آرزو- به داشتنش فکر می کنند - هر روز و هر روز . همین ارزو ها داشته های اون خیلی های دیگه هست و بهشون فکر نمی کنند هرگز و هرگز - نفسی که راحت می کشیم آرزوی خیلی هاست - غذایی که می خوریم - آب سالمی که می نوشیم - راه رفتنمون - شنیدنمون - دیدنمون - آدم هایی که داریم در اطرافمون مث مادر پدر و...و ما هرگز بهشون فکر نمی کنیم و تنها به اون معدود نیازهایی فکر می کنیم که نداریم هر روز و هر روز - گمانم شکر گزاری می تونه این باشه که هر روز به داشته هامون فکر کنیم در این صورت نداشته هامون نا خود آگاه کمرنگ تر و کمرنگ تر می شه - اینطوری بیشتر می تونیم با طبیعت هم فاز بشیم و احساس رضایت کنیم
یک سری محبت ها،بی گاه،ناگهان،و غیر متعارف بنظر میرسد.مانند محبت بازیگرانی که در دورن راهنمایی و گاها اوایل دبیرستانی بودنمان،با آن مواجه میشدیم.راستش را بخواهید خودم جزو آن دسته بودم.خب با دیدن یک سری فیلم ها محبتهای جالب و غریبی در دلم ایجاد میشد که فکر .میکردم تا تهِ دنیا همراهم خواهد ماند.یادم هست،فرار از زندان را که میدیدم،چه دقیق و ریز شده بودم روی کوچکترین حرکاتِ ونت وورث میلر(مایکل اسکافیلدِ خودمان) و عشق!!بی پایانی حس میکردم.یادم می آید بعدها کمرنگ شد و شد حامدِ بهداد و بعد ها حتی مهدی سلطانی!
شاید کمتر از سه سال باشد که این حس ها برایم خنده دار و کودکانه بنظر میرسد،ولی باز هم فکر میکنم جزو غریب ترین و جالترین محبتها و جانبداری هاست!نمیدانم به چه امیدی،با چه هدفی،با چه فکری،بود که ادامه می یافت ، یادم نیست اما خوب میدانم،مدتها روحِ کودکی هایم،خود عاشق پنداری! میکرد.