آدمی هستم، در راهی که انتخاب می کنم و تصمیمی که میگیرم هر کسی با هر جایگاهی مقابلم بایسته از روش رد میشم !
در
اوج بحران سال 88، در جلسه ای پیرامون یک موضوع مهم و مرتبط با اتفاقات
اون ایام، طرحی رو ارائه دادم که با مخالفت یک جلبک بسیار با نفوذ روبرو شد
و به دلیل این مخالفت، طرح در اون مجموعه انجام نشد ولی نهایتا در دو هفته
بعد از جلسه همون طرح رو در جای دیگری استارت زدم و نتایج فوق العاده ای
هم حاصل شد و به بنده هم لقب ساختار شکن دادند :)
یک داستان واقعی از خودم
بگذریم...
از جلبکه براتون بگم که بعد از اون جلسه تا به امروز یقه اش رو ول نکردم!
در
همه جای این کشور بی اعتبارش کردم، درد سر ها و مشکلات متعدد زیادی در
مسائل مختلف براش درست کردم، چند ماه پیش برادرش رو درگیر گونی و صندوق عقب
پژو و اوین کردم، محدودیت هایی بسیار بیشتر از میر حسین موسوی و کروبی
براش ایجاد کردم طوری که درحال حاضر بجز تبدیل اکسیژن به دی اکسید کربن
خاصیت دیگه ای نداره .
سرم کلاه گذاشت
چند سال پیش بود
نمی دانم چه کسی بود
فراموش کردم
خدا بیامرزد رفتگانِ خاک را؛
دو روز پیش به خوابم آمد
طرح می ریخت
مقدمه نچید
مسقیم رفت سرِ اَصلِ مطلب
روزِ بعد اسلحه خریدم
گوشه ای کمین کردم
وقتش شد
شلیک کردم.
در گذرِ زمان،
اَفکارمان جنازه ای شده اند
که روزگارِ فرتوت،
یک مّدت خواستم وزیر شوم،
برگ پُر کردم،
احضار شدم،
پول نداشتم، تُفَم کردند بیرون.
مُهرِ تکدیگری بر جبینِ آنها حک می کند
و دروغی عقیم بر شاهرگِ حیاتشان می کشد،
این نفرینِ دیر هنگام،
سلوکش، رسوایی شیطان است.