درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سر زا رفت
غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و


زیباترین دلنوشته های عاشقانه

 فلان مال که بر باد فنا رفت نخور!!! به خدا

 حسرت دیروز عذاب است!!

مردم شهر به هوشید؟؟؟

هر چه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که

 امروز، سر هر کوچه خدا هست!!!

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست!!!

نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع


زیباترین دلنوشته های عاشقانه

 بنویسید، خدا هست و خدا هست و خدا هست.
سجاده گشودم که بخوانم غزلی را
سمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت
ای ساقیا! مستانه رو
آن یار را آواز ده
گر او نمی آید، بگو
آن دل که بردی، باز ده
افتاده ام در کوی تو
پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام بر روی تو
آن دل که بردی باز ده
در بین غزل نام تورا داد زدم داد
آن گونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت:
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت!؟

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
صبح آمد و از عطر تمنای تو نوشید

خورشید هم از جامه لبخند تو پوشید

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

دست من و...آرامش موزون نگاهت...
سگی پای صحرا نشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید

شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد

پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟

پس از گریه مرد پراگنده روز
بخندید کای بابک دلفروز

مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش

محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

توان کرد با ناکسان بد رگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی
هر حادثه از چشمه چشمان تو جوشید
خوش خوش صنما تازه رخان آمده ای

خندان بدو لب لعل گزان آمده ای
 یا ناز بِکِش، با دلِ من باش چو دلدار
یا زود بُکُش، دل نشود مایه ی آزار

یا مِهر و وفا راه بده بر دلت ای دوست
یا مُهر بزن بسته شود این دلِ غمخوار!

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

یا شُکرِ خدا کن که مرا کرده به نامت
یا این شِکٓرِ وصل بِبٓر سمتِ نمکزار

یا سِحر بُکُن بلکه به جادوت بمانم
یا وقتِ سٓحٓر وصل مخواه از درِ دادار

یا خود بِبٓر این دل سر کویت به گدایی
یا دل بِبُر از من که شود یکسره این کار



باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیرودار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

 

زیباترین دلنوشته های عاشقانه


 باز هم از چشمه لب های من

تشنه ئی سیراب شد، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد، در خواب شد

 

زیباترین دلنوشته های عاشقانه


بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او بفکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

زیباترین دلنوشته های عاشقانه


 من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 باران که شدى مپرس، این خانه کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست

باران که شدى، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست

باران! تو که از پیش خدا مى آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست

بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست

با سوره ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست

این بى خردان،خویش، خدا مى دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
بود شاهی در زمانی پیش از این
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
زیباترین دلنوشته های عاشقانه
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار

یک کنیزک دید شه بر شاه راه
شد غلام آن کنیزک جان شاه

مرغ جانش در قفس چون می‌طپید
داد مال و آن کنیزک را خرید

چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد

آن یکی خر داشت، پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود

کوزه بودش آب می‌نامد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست

جان من سهل است جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست

هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

جمله گفتندش که جان‌بازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم

هر یکی از ما مسیح عالمی است
هر الم را در کف ما مرهمی است

گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر

ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همین گفتن که عارض حالتی است

ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت

هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا

آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد

از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود

از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست

گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

او بمن می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن، که من دیوانه ام

من باو می گویم ای ناآشنا

بگذر از من، من ترا بیگانه ام

 چه بگویم سحرت خیر؟ توخودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم که توهم این و هم آنی

به که گویم که دل ازآتش هجر تو بسوخت؟
شده ای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی

همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام
بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی

من و تو اسوه ی عالم شده ایم باب تفاهم
که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی

به گمانم شده ای کافر و ترسا شده ای
کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی

بشنو "صبح بخیر" از من درویش و برو
که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی

صد یوسف کنعانے در کوی تو قربانے
در کوی تو قربانے صد یوسف کنعانے

لعلت به در افشانے یاقوت تر افشاند
یاقوت تر افشاند لعلت به در افشانے

سردفتر خوبانے در کشور زیبایے
در کشور زیبایے سردفتر خوبانے

گرچشم بگردانے آشوب جہان گردی
آشوب جہان گردی گر چشم بگردانے

یک غمزه پنہانے در کار نظامے کن
در کارنظامے کن یک غمزه پنہانے

زیباترین دلنوشته های عاشقانه

زیباترین دلنوشته های عاشقانه
 آه از این دل، آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا، کس بآوازش نخواند

یا عقل و خِرٓد پیشه کن و مرهم من باش
یا خُرد و خمیرم کن و بیچاره و ٱوار

آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست

کامروز دگر به قصد جان آمده ای

زیباترین دلنوشته های عاشقانه


جدیدترین ها

بهترین پوزیشن های برقراری رابطه جنسی

کشف موجود بنجامین باتن

بهترین روش های افزایش ممبر کانال تلگرام

درمان خود ارضایی یا جلق زدن

تجاوز وحشیانه شش مرد به دختر جوان + عکس

;کلاه برداری از علی صادقی