داستان طنز بسیار زیبا که 6 دختر اصیل ایرانی که قصد شوخی با حضرت حافظو داشتن واسشون اطفاق افتاده، واقعا خیلی جالبه:) :

طنز پردازی حضرت حافظ برای دختران

(یکی ازآشناهامون تعریف میکرد)
یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه..
ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم!
بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم
باخنده گفتم:
بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم
بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم..
داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!!
دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?!
ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم..
شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!”

ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.!
بی جنبه :|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!!
من >:)
دوستام o_O
حضرت حافظ;-)))