روزگار بدی است" گم شده است

پشت کفری سیاه "ایمان ها

 

خانه ی هیچ کس ندارد نور

از چراغ میان گلدان ها

 

دلنوشته های عاشقانه

از خدایان"چه مانده"دراین شهر

جز نماز و"زکات شیطان ها

 

سرقبله"به سنگ خورده شده است

مرکز گردش پریشان ها

 

دین"به دست فریب افتاده است

برسر نیزه هاست قرآن ها

 

حکمت افتاده" گوشه ی زندان

منبر افتاده"دست هذیان ها

 

بین ما" آیت خدا شده اند

بین ایمان و" کفر حیران ها

 

وقت شرح بهشت یا دوزخ

به خدا می زنند" بهتان ها

 

در قیامت" نشانه ی کفر است

داغ پیشانی پشیمان ها

 

چشم ها چرکی اند باید شست

چشم ها را"در آب باران ها

 

دور تو" چرخ میزنند مرا

گردش آفتاب گردان ها

 

دور من" چرخ میزنند تو را

نغمه"نغمه" نت نیستان ها

 

بی کسی های من" تماشاییست

چون گلسرخ" در خیابان ها

 

عطر آغوش داغ تو وحشی است

در تنت سوخته است" ریحان ها

 

قلب عشقی" نمیشوی گم در

چاک بیچاره ی" گریبان ها