داستان کوتاه


این داستان کوتاه ولی بسیار خواندنی و جذاب رو بخونید و لذت ببرید


-می دونی کاش حیوون بودم. انگار خیلی سخته از پس انسان بودن بر بیام!


+اگر می تونستی انتخاب کنی چی انتخاب می کردی؟


-از بین حیوونا؟


+آره.

داستان پند آموز زیبا

-دایی من انتخاب می کردم کلا نباشم! همیشه نبودن  بهتر از بودنه.


+ولی اگه فقط تصمیم انتهابش با هات بود چی؟


-هوووم... دارم فکر می کنم... تو چی؟ تو اگه می خواستی یه حیوون باشی انتخابت چی بود؟


+کلاغ.


-نه مال من مطمئنا کلاغ نیست.


+من تشنه ی اطلاعاتم.


-می دونی من دلم می خواد یه حیوونه باشم که طبیعتش خون خوار باشه. یه جورایی پرنده بودنم دوست دارم ولی اینا با هم نمی دونم چی میشه؟


+کرکس؟


-نه اون مردار می خوره!


+خب توش خونم داره!


-البته کرکس بودنم خوبه، می دونی کرکس همیشه منتظر مرگه. مرگ براش بهترین اتفاقه؛ یکی بمیره کرکس خوشحاله. ولی کرکس نه! گرگ هم نه! به زندگی گروهی اعتقادی ندارم.


+شغال؟


-نه شغال موجود ضعیفیه، سگ بودن شاید خوب باشه ولی خیلی رامه. البته منم خیلی رامم ولی سگ...


-نه من سگم! انگاری نمی تونم تو سرشتم تاثیری بذارم. از یه نژادی مثل گریت دین.


+کلاغ رو ببین بی دردسر، همه چیو می بینه.


-من اصلا مطمئن شدم. من واقعا سگم!!!


+تو مغزت!!!


-می دونی چیش خیلی بده؟! باز من به بشر وابسته می شم و یه جورایی در خدمتش قرار می گیرم و تمام خوی حیوانیم روی آدمایی خالی می شه که بهشون وابستگی احساسی ندارم و برام مهم نیستن. در حالی که آدما تقریبا همه اشون یه چیزن! من نمی خوام سگ باشم!


+سگ ها نژادی از گرگ ها بودن که به تسلیم خودشون به هم زیستی با انسان روی آوردن.


-دقیقا. به فرد زندگی کردن و نتونستن از پسش بر بیان و به انسان ها چراغ سبز نشون دادن!


+به نظرم تو گرگ تنهایی، شاید باید گله ات رو پیدا کنی.


-نمی خوام سگ باشم ولی متاسفانه انتخاب بهتری ندارم. می دونی گله ای که من توش فیت شم وجود نداره!


+همیشه یه گله هست! فقط سخته پیدا کردنش. ولی ببین کلاغا نه گله می خوان، نه وابستگی دارن. حتی اگه داستانی در جریان نباشه خودشونو سرگرم می کنن.


-ولی اونا بدبختن و از مردار تغذیه می کنن! شبیه کرکسا.


+چیش بدبختیه؟!


-من با هاش کنار نمیام.


+با مردار خوردن؟


-آره. بعید می دونم تو هم با هاش کنار بیای. دقیق تر بگم با تغذیه شدن از فساد، فکر کنم کل بحث اونجایی شروع شد که نخواستم دیگه آدم باشم. فکر کنم کل بدبختیم با انسان بودن اینکه همه اشون دارن شبیه کلاغا میشن!


+تعریفت از کلاغ افراطیه!


-شاید تو هم داری کلاغ میشی!


+اگه کلاغ رو دانای کل در نظر بگیری آره!


-باشه کرکس ها هم همینطورین دقیقا. اونقدر زندگی یه نفر رو دنبال می کنن تا بمیره. سایه ی سرد مرگن! کلاغا... اونا حتی اینم نیستن.


+کرکس فقط دنبال مرگه، کلاغ دنبال همه چیزه!


-کلاغ دنبال هیچی نیست. صرفا فضوله!


+نه صرفا بیشتر از بقیه اتون و بهتر از بقیه اتون می بینه!


-چون هیچ هدفی تو زندگیش نداره!


+چون دنبال کردن هدف رو بی ارزش می دونه!


-هووم... شاید حق با کلاغا باشه. شاید هدف بی ارزش تر از اونه که دنبالش کنی.


+همیشه حق با کلاغاست."تایلر دردن"

 

***

 

پی نوشت 1: همون موقعم علاوه بر سگ سه تا حیوون دیگه هم تو ذهنم بود. مار، روباه، کوسه... ولی انگاری سگ از همه سینک تره. بدبختانه!

پی نوشت 2: چرا اینطوری نگاه می کنین؟! خب شبه خوابمون میومد. بحث قشنگیم بود، به عمقش توجه کنین. دیوونه خودتونید!

پی نوشت 3: همچنان دیوونه خودتونید!



جدیدترین ها

بهترین پوزیشن های برقراری رابطه جنسی

کشف موجود بنجامین باتن

بهترین روش های افزایش ممبر کانال تلگرام

درمان خود ارضایی یا جلق زدن

تجاوز وحشیانه شش مرد به دختر جوان + عکس

;کلاه برداری از علی صادقی