مترو اصفهان، دردسری بزرگ

به بهانه راه اندازی مترو

 

امروز می خوام گزارشی از وضع و اوضاع خیابانهای اصفهان ارائه بدم که شما هم تا حدودی با درددل مردم شهر اصفهان آشنا بشید.

اصفهان به واسطه مطالبه گری مردم آن از مسئولان، به لحاظ زیرساخت‌های ترافیکی یکی از شهرهای برخوردار کشور است. با این حال این زیرساخت‌ها که شامل پل، اتوبان، خیابان، ناوگان حمل‌ونقل عمومی و تجهیزات ترافیکی می‌شود، پاسخگوی جمعیت و حجم وسائط نقلیه در اصفهان نیست. خیابان‌های کم عرضِ مرکز شهر، عملیات کارگاهی و ضعف پلیس راهنمایی و رانندگی در مدیریت ترافیک نیز مزید بر علت شده تا این روزها مرکز شهر اصفهان عملاً با گره‌های کور ترافیکی روبرو شود. به همه این‌ها باید سوهان روح مردم را هم اضافه کرد؛ پروژه تمام‌نشدنی مترو!

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

بیماری em

 

من حتی اگه انتخاب دیگه ای هم نداشتم ، باز هم نمی تونستم برم سمت پزشکی.

من حتی نمی تونم اسم یک بیماری رو تحمل کنم .

حتی دیدن زخم و جراحت ، طوری به همم میریزه که اون آدم زخمی کمتر از من اذیت و ناراحته.

دیدن رنج کشیدن دیگران از تحمل من خیلی خارجه .

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

دلنوشته های عاشقانه غمگین

      باید جانِ مردمِ شهری را بگیرم.

   سرب داغ میریزند توی قلبم؛ آنجا سرد و سنگین میشود و بلور میکند. هی سنگین تر و تر و تر....

   و من نمیدانم با انبوهی از عواطف چه کار کنم!

   وقتِ التهاب های شبانه، چنان سربِ مذاب در دهلیز هام روان میشود که از موهبت ناظق بودن توبه میکنم. دم نمیزنم.

   وقتی شهر پر از عشق های سرگردان است.

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

نامه عاشقانه


سریالِ "کیمیا" منو یادِ رمان های ایرانی میندازه که یه زمانی میخوندم. پسرِ یه فامیل یا آشنا از اونطرف میاد و عاشق دختره قصه میشه و از قضا یکی دیگه ام عاشق دختره ست و ماجراها. دیشب یه صحنه ی خیلی باحال بود: آرش(پوریا پورسرخ) وقتی کیمیا(مهراوه شریفی نیا) سوار قطار میشد یواشکی به دور از چشم مامانا یه نامه از جیبش درآورد و داد به کیمیا. نگاه های کیمیا و حرکاتِ آرش توی اون لحظات خیلیییییییی زیبا بود چقدر دوست داشتنی بود. نمیدونم ماجرای کیمیا و آرش چی میشه ولی دوس دارم اون صحنه رو به خاطر اون نامه و نگاه های کیمیا و رفتارهای آرش بارها و بارها و بارها بببینم. مهراوه شریفی نیا مهر ماه توی وبلاگش قبل از اینکه فیلم پخش شه نوشته بود من با همه ی قلبم به "کیمیا" جون دادم.

.

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
-- پونه

ابتلا به عشق


در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن

با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن

 

این آروزی سرخ گذرنامه ی من است

در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن

 

راه ورود را مگر آموختن از عشق

راه خروج را ز کبوتر بلد شدن

 

پیمودن مسیر به فریاد یا علی

یعنی که با حسین، علی را مدد شدن

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

بیاییم با خودمون صادق باشیم

همه آدم ها چیزهایی دارند که به داشتنشون خو گرفتند - بعضی چیزها رو هم ندارند - همین چیزهایی که ندارند گاهی براشون می شه آرزو- به داشتنش فکر می کنند - هر روز و هر روز . همین ارزو ها داشته های اون خیلی های دیگه هست و بهشون فکر نمی کنند هرگز و هرگز - نفسی که راحت می کشیم آرزوی خیلی هاست - غذایی که می خوریم - آب سالمی که می نوشیم - راه رفتنمون - شنیدنمون - دیدنمون - آدم هایی که داریم در اطرافمون مث مادر پدر و...و ما هرگز بهشون فکر نمی کنیم و تنها به اون معدود نیازهایی فکر می کنیم که نداریم هر روز و هر روز - گمانم شکر گزاری می تونه این باشه که هر روز به داشته هامون فکر کنیم در این صورت نداشته هامون نا خود آگاه کمرنگ تر و کمرنگ تر می شه - اینطوری بیشتر می تونیم با طبیعت هم فاز بشیم و احساس رضایت کنیم



۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

تصمیم کبری


وقتى تصمیم میگیرى که جورى زندگى کنى که خودت میخواى،

پس بپذیر هستن کسایى که با تو موافق نیستن.

اونا نظرشون رو میگن، انتقاد میکنن، شاید حتى مسخره یا توهین کنن،

اصلا مهم نیس.

تو انتخاب کردى

پس پاى تصمیمت بایست!

مگه قراره چند سال زندگى کنى؟ 

جورى زندگى کن که موقع مرگت پشیمون نشى، حسرت نخورى.

حالا این وسط یه عده میخوان فقط ایراد بگیرن.

مهم نیس 😊

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

داماد سرخانه


یک بار هم رفته بودم محل کار پدرم. یک حمالی، دقیقا یک حمالی که داشت وسایل را جا به جا میکرد، نگاهی به من انداخت و رفت داخل انبار. سی ثانیه بعد دو نفر آمدند بیرون و نگاهی انداختند و رفتند. یک دقیقه بعد جماعتی آمدند بیرون و همه زوم کردند روی من! من هم داشتم این طرف و آن طرف را نگاه میکردم که ببینم به چه چیزی لبخند میزنند و شاید با من نباشند و زیر لب زمزمه میکردم که به عمه ی تان بخندید که یکی شان بالاخره به صدا دارد و گفت آشیخ تویی؟!

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

عشق درسی است که خود نیز نیاموخته ام!

یک سری محبت ها،بی گاه،ناگهان،و غیر متعارف بنظر میرسد.مانند محبت بازیگرانی که در دورن راهنمایی و گاها اوایل دبیرستانی بودنمان،با آن مواجه میشدیم.راستش را بخواهید خودم جزو آن دسته بودم.خب با دیدن یک سری فیلم ها محبتهای جالب و غریبی در دلم ایجاد میشد که فکر .میکردم تا تهِ دنیا همراهم خواهد ماند.یادم هست،فرار از زندان را که میدیدم،چه دقیق و ریز شده بودم روی کوچکترین حرکاتِ ونت وورث میلر(مایکل اسکافیلدِ خودمان) و عشق!!بی پایانی حس میکردم.یادم می آید بعدها کمرنگ شد و شد حامدِ بهداد و بعد ها حتی مهدی سلطانی!

شاید کمتر از سه سال باشد که این حس ها برایم خنده دار و کودکانه بنظر میرسد،ولی باز هم فکر میکنم جزو غریب ترین و جالترین محبتها و جانبداری هاست!نمیدانم به چه امیدی،با چه هدفی،با چه فکری،بود که ادامه می یافت ، یادم نیست اما خوب میدانم،مدتها روحِ کودکی هایم،خود عاشق پنداری! میکرد.

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه

داستهانهای زیبای دوران کودکی

داستهانهای زیبای دوران کودکی

داشتم دنبال منبع یک داستان عجیب می گشتم که به داستانی برخوردم به اسم Peregrinaggio di tre giovani figliuoli del re di Serendippo یا سه شاهزاده ی سرندیپ, که در سال 1557 توسط Michele Tramezzino به چاپ رسیده. 

ترامتسینو درمورد داستان اینطور گفته که آن را از کریستوفر آرمنو ( مترجم افسانه های ایرانی به زبان ایتالیایی) و آرمنو هم آن را از کتاب هشت بهشت اثر امیرخسرو دهلوی نقل کرده که بعد از چاپ داستان, به زبان انگلیسی و بعد فرانسه ترجمه شد.

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۲۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه